پنج شنبه 30 آبان 1392 |
|
قند خون مادر بالاست .... (اما) دلش همیشه شور میزند...
شایان محرم 89
ساحل رامسر شهریور 92
لطفا" به من عشق تعارف نکنید.. من سیرم به تنهایی کنارساحل قدم میزنم به تنهایی به دیدن غروب میروم به تنهایی تنها میمانم من شکستم.. تکه هایش رابادست جمع کردم دستم برید.. ازفردا خودم را گچ میگیرم شایددیگر هرگز پرواز نکنم اما هرگز زمین نمیخورم.. شاید نخندم اماگریه هم نمیکنم. شایدجاودانه نشوم اما آسوده میمیرم.. فرداقلبم را ازجامیکنم چالش میکنم زیر خروارها خاک نم کشیده ی کویر.. شماهم میتوانید در مراسم تدفینش شرکت کنید من عاشق نمیشوم.. حتی به قیمت پوسیدن..
دکلمه پریا از مرتضی سرمدی : اگه تونستید دانلودش کنید گوش بدین دوست داشتم بزارم توی وب بخونه کدش رو پیدا نکردم الان دل و دماغ درست کردنش ندارم
همیشه از خودم می پرسم چرا اونایی که دم از رفاقت می زنن
تو لحظه های بی کسی قیدتو راحت می زنن
کاش دوستی آدما مثل دوستی دست و چشم بود
اگه دقت کرده باشید هر عضوی از بدنمون که درد میکنه
این چشمه که گریه می کنه
وقتی چشم گریه می کنه این دسته که بر می گرده و اشک چشمو پاک می کنه
یه روز از پریا پرسیدم
نظرت در مورد عشق چیه به نظرت عشق غم داره یا شادی؟
می دونی چی گفت؟
گفت مرتضی عشق نه غم داره نه شادی عشق فقط انتظاره . . .
من بارها به خودم میگم
تو طلوع یه دوست خوب هیچ وقت غروبی نیست
پس زندگی کن به خاطر کسی که دوسش داری
اما از همه اینا که بگذریم
کاش می شد به زمانی بر می گشتیم که تنها غم زندگیمون
شکستن نوک مدادومن یا ترکیدن بادکنکمون بود
شاید نقاش خوبی نباشم
ولی تمام لحظه های بوی تو بودن رو درد کشیدم
تو نبودی تا ببینی از غم تو چی کشیدم
دیدی تو بازی فوتبال وقتی کسی زمین می خوره
داور سریع می دوه و میاد میگه می تونی ادامه بدی؟
کاش زندگی مثل بازی فوتبال بود
تا زمین می خوردیم یکی میومد و می گفت می تونی ادامه بدی؟
من همیشه نگاه مردم رو حس کردم همیشه مردم با ساکت نگاه کردنشون بهم می گفتند خوش به حالش چقد شاده , چقد خندونه دل مردم چه میدونه که من دنیای دردم آدم تنها نشه نمیتونه بفهمه درد تنهایی چیه البته منظورم از تنهایی این نیست که آدما تنهاش بذارن منظورم از تنهایی از خود دور شدنه .خدا نکنه کسی با خودش تنها باشه چرا که ذره ذره داغون میشه همیشه میگن بهترین روزاتو به کسی هدیه کن که تو بدترین روزا کنارت بودن اما نه تنها تو بدترین روزا کسی کنارم نبوده بلکه اگه بهترین روزی هم داشتم همونا خرابش کردن
گاهی اینقدر بهت سخت میگذره که دیگه دلتنگم نمیشی ......
گاهی دلت از سنگ میشه... جوری که خودتم تصورش رو نمیکنی.....
حرف از عاشقی نیست !!!
حرف از یه رفاقته!!!
یه دوستی صمیمی !!!
یه رابطه ای که هیچ وقت به پایانش فکر نمیکردی و الان پایان رفاقت هاست ....
پایان یه اعتماد چندین و چند ساله
دمش گرم اونی که رفت .....
و دمش گرم اونی که با رفتنش یه ذره دلتنگ نشد.....
واسه کسی دلتنگ شو که باورت کنه
:: برچسبها: زهرا هم رفت,
میخوام یه خاطره بگم از شایان جونم مسافرت چند وقت پیش که رفته بودم شمال یادتونه؟؟ جاتون خالی رفته بودیم ساحل یه پسر کوچولوی فسقلی توی ساحل داشت بازی میکرد یه فرغون پلاستیکی با یه بیلچه دستش بود ماسه ها رو بار میکرد میبرد اونورتر خالیشون میکرد آقا شایان گویا از اون فرغون و بیلچه خوشش اومده از روزی که اومدیم خونه گیر داه مامان من فرغون میخوام . حقیقتش اونجا چیزی نگفت وگرنه واسش میخریدم اونجا از این وسایل زیاد به چشم میخورد اما........ از وقتی اومدیم هر دفه میریم بازار میگه مامان واسم فرغون بخر.... از شما چه پنهون منم که خجالت میکشم برم توی مغازه بگم آقا ببخشید فرغون پلاستیکی دارین ؟؟؟ خداییش اینجا برم بگم فرغون میخوام بهم میخندن. به شایان میگم مامان بیا بریم ببینم مغازه فرغون داره یا نه ؟؟؟ میریم با هم توی مغازه هر چی این ور اونورو نگاه میکنم خبری از فرغون نیست منم میگم مامان ببین ندارن بریم مغازه بعدی!!! طفلی دنبالم راه میوفته این مغازه اون مغازه بی نتیجه بر میگردیم .... این اواخر هی میگه مامان پس چرا فرغون نمیخری میخوام باهاش برم توی باغچه گل بازی کنم!!! میگم مامان بذار بابا حقوق بگیره پول ازش بگیرم بریم بگردیم اگه بود بخریم . رفته بودیم امام زاده دو تا سکه 500 تومنی دادم بهش که بندازه ضریح ، یکی از سکه ها رو انداخته یکی دیگه رو برداشته گذاشته جیبش میگه اینو ببریم فرغون بخریم... حالا من چجوری بهش بگم اینجا فرغون پیدا نمیشه!!! چطور راضیش کنم بی خیال بشه الله اعلم....
|
|