همیشه

گاهی اوقات گونه هایم پیست سرسره بازی اشکهایم می شود.

 

 

نویسنده : مامان شایان
.....

واقعیت مثل آب است ولی بعضی ها نوشابه را ترجیح می دهند.

 

نویسنده : مامان شایان
کفتون بــــــــــــرِِِِِِِِیـــــــــــــــــد!!!!

 

این هوادار کوچک چلسی در دیدار این تیم با تیم لیورپول قبل از شروع بازی دستش را به سمت جرارد کاپیتان تیم لیورپول دراز کرده و زمانی که جرارد می خواهد به او دست بدهد ...


 

نویسنده : مامان شایان
تولد تولد

 

فردا تولد بیتا جون دختر خواهرمه

 

تولدت مبارک عزیز خاله

 

 

 پلک جهان می پرید

 

دلش گواهی میداد

 

اتفاقی می افتد

.

.

.

 

و

 

فرشته ای از آسمان فرود آمد

 

تولدت مبارک

 

:: موضوعات مرتبط: آلبوم، خانوادگی، ،
نویسنده : مامان شایان
مرد روزگار

 برای خودم مردی شده ام . . .

 

این روزها در سکوت سر سخت....
 
بی صدا گریه میکنم......
 
ولی!!!
 
دنیا مواظبم باش
 
قلبم هنوز زنانه میزند!!!
 
 

 

نویسنده : مامان شایان
تنوعی

 

  

:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
نویسنده : مامان شایان
دلداده

 

 
 
درسکوت دادگاه سرنوشت
 
عشق برما حکم سنگینی نوشت
 
گفته شد دل داده ها از هم جدا
 
وای بر این حکم و این قانون زشت
 
:: موضوعات مرتبط: عاشقانه، ،
نویسنده : مامان شایان
کاش دلامونم حسینی بود

همه رفتن هیئت ولی من نرفتم 

 

بدم میاد از اون جماعتی که فقط واسه چشم چرونی میرن توو مسیر هیئت ...

 

اسم خودشونم میزارن هیئتی ...

 

 

:: موضوعات مرتبط: غمگینانه، باران غم، ،
نویسنده : مامان شایان
آئلمان

رفتم وبلاگ دیگم

 

 

همین که آهنگش شروع شد اشک منم شروع کرد به ریختن

 

چراشو نمیدونم؟؟؟

 

زخمی بر پهلویم است ،

 

 

روزگار نمک میپاشد

 

 

و من پیچ و تاب میخورم

 

 

و همه گمان میکنند که میرقصم !

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: غمگینانه، باران غم، عاشقانه، ،
نویسنده : مامان شایان
خودرگیری

 امشب یکم با خودم و افکارم درگیرم

 

دارم به همه بی اعتماد میشم

 

آهای تویی که میای از دیگران بد میگی خودت چیکاره ای؟؟؟؟

 

:: موضوعات مرتبط: غمگینانه، باران غم، ،
نویسنده : مامان شایان
یا سید الشهدا

 

 

شایان  محرم 89

:: موضوعات مرتبط: شایان جون، شایانم، ،
نویسنده : مامان شایان
خاطرات

 تا حالا پوست نارنگی و پرتقال گذاشتین روی بخاری !!!

  Gun Touting  

 

 

 

 

نویسنده : مامان شایان
شایان مرد مامان

 

 

 

 ساحل رامسر شهریور 92

:: موضوعات مرتبط: آلبوم، خانوادگی، شایان جون، شایانم، ،
نویسنده : مامان شایان
پریشانم

 

 

 

پریشــانم، پریشـــانم رهــــا کـــــــــن

 

مـــرا از خویشتن امــــشب جـــدا کـــــــن

 

شـــبی گفــتی که خـــــونت را بـــــــریزم

 

 

بیا امـــشب به عـــهد خــود وفــــا کــــــــن

 

 

 

نویسنده : مامان شایان
به من عشق تعارف نکنید...!!

  

 

لطفا" به من عشق تعارف نکنید..

من سیرم

به تنهایی کنارساحل قدم میزنم

به تنهایی به دیدن غروب میروم

به تنهایی تنها میمانم

من شکستم..

تکه هایش رابادست جمع کردم

دستم برید..

ازفردا خودم را گچ میگیرم

شایددیگر هرگز پرواز نکنم

اما هرگز زمین نمیخورم..

شاید نخندم اماگریه هم نمیکنم.

شایدجاودانه نشوم اما آسوده میمیرم..

فرداقلبم را ازجامیکنم

چالش میکنم زیر خروارها خاک نم کشیده ی کویر..

شماهم میتوانید در مراسم تدفینش شرکت کنید

من عاشق نمیشوم..

حتی به قیمت پوسیدن..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نویسنده : مامان شایان
عشق انتظاره

 دکلمه  پریا از مرتضی سرمدی :

اگه تونستید دانلودش کنید گوش بدین

دوست داشتم بزارم توی وب بخونه کدش رو پیدا نکردم الان دل و دماغ درست کردنش ندارم

 

همیشه از خودم می پرسم چرا اونایی که دم از رفاقت می زنن

 

 

تو لحظه های بی کسی قیدتو راحت می زنن
 
کاش دوستی آدما مثل دوستی دست و چشم بود
 
اگه دقت کرده باشید هر عضوی از بدنمون که درد میکنه
 
این چشمه که گریه می کنه
 
وقتی چشم گریه می کنه این دسته که بر می گرده و اشک چشمو پاک می کنه
 
یه روز از پریا پرسیدم
 
نظرت در مورد عشق چیه به نظرت عشق غم داره یا شادی؟
 
می دونی چی گفت؟
 
گفت مرتضی عشق نه غم داره نه شادی عشق فقط انتظاره . . .
 
من بارها به خودم میگم
 
تو طلوع یه دوست خوب هیچ وقت غروبی نیست
 
پس زندگی کن به خاطر کسی که دوسش داری
 
اما از همه اینا که بگذریم
 
کاش می شد به زمانی بر می گشتیم که تنها غم زندگیمون
 
شکستن نوک مدادومن یا ترکیدن بادکنکمون بود
 
شاید نقاش خوبی نباشم
 
ولی تمام لحظه های بوی تو بودن رو درد کشیدم
 
تو نبودی تا ببینی از غم تو چی کشیدم
 
دیدی تو بازی فوتبال وقتی کسی زمین می خوره
 
داور سریع می دوه و میاد میگه می تونی ادامه بدی؟
 
کاش زندگی مثل بازی فوتبال بود
 
تا زمین می خوردیم یکی میومد و می گفت می تونی ادامه بدی؟

من همیشه نگاه مردم رو حس کردم

همیشه مردم با ساکت نگاه کردنشون بهم می گفتند

خوش به حالش چقد شاده , چقد خندونه

دل مردم چه میدونه که من دنیای دردم

آدم تنها نشه نمیتونه بفهمه درد تنهایی چیه

البته منظورم از تنهایی این نیست که آدما تنهاش بذارن

منظورم از تنهایی از خود دور شدنه .خدا نکنه کسی با خودش تنها باشه

چرا که ذره ذره داغون میشه

همیشه میگن بهترین روزاتو به کسی هدیه کن که تو بدترین روزا کنارت بودن

اما نه تنها تو بدترین روزا کسی کنارم نبوده بلکه اگه بهترین روزی هم داشتم 

همونا خرابش کردن
 



 
 
 
نویسنده : مامان شایان
همینه

 

گاهی اینقدر بهت سخت میگذره که دیگه دلتنگم نمیشی ......

 

گاهی دلت از سنگ میشه... جوری که خودتم تصورش رو نمیکنی.....

 

حرف از عاشقی نیست !!!

 

حرف از یه رفاقته!!!

 

یه دوستی صمیمی !!!

 

یه رابطه ای که هیچ وقت به پایانش فکر نمیکردی و الان پایان رفاقت هاست ....

 

پایان یه اعتماد چندین و چند ساله

 

دمش گرم اونی که رفت .....

 

و دمش گرم اونی که با رفتنش یه ذره دلتنگ نشد.....

 

واسه کسی دلتنگ شو که باورت کنه

 

 

 

:: موضوعات مرتبط: غمگینانه، ،
:: برچسب‌ها: زهرا هم رفت,
نویسنده : مامان شایان
خاطرات شایان

میخوام یه خاطره بگم از شایان جونم

مسافرت چند وقت پیش که رفته بودم شمال  یادتونه؟؟

جاتون خالی رفته بودیم ساحل یه پسر کوچولوی فسقلی توی ساحل داشت بازی میکرد یه فرغون پلاستیکی با یه بیلچه دستش بود ماسه ها رو بار میکرد میبرد اونورتر خالیشون میکرد

آقا شایان گویا از اون فرغون و بیلچه خوشش اومده از روزی که اومدیم خونه گیر داه مامان من فرغون میخوام . حقیقتش اونجا چیزی نگفت وگرنه واسش میخریدم اونجا از این وسایل زیاد به چشم میخورد اما........ از وقتی اومدیم هر دفه میریم بازار میگه مامان واسم فرغون بخر....

 از شما چه پنهون منم که خجالت میکشم برم توی مغازه بگم آقا ببخشید فرغون پلاستیکی دارین ؟؟؟

خداییش اینجا برم بگم فرغون میخوام بهم میخندن.

به شایان میگم مامان بیا بریم ببینم مغازه فرغون داره یا نه ؟؟؟

میریم با هم توی مغازه هر چی این ور اونورو نگاه میکنم خبری از فرغون نیست منم میگم مامان ببین ندارن بریم مغازه بعدی!!! طفلی دنبالم راه میوفته این مغازه اون مغازه بی نتیجه بر میگردیم .... Arabic Veil

این اواخر هی میگه  مامان پس چرا  فرغون  نمیخری میخوام باهاش برم توی باغچه گل بازی کنم!!!  میگم مامان بذار بابا حقوق بگیره پول ازش بگیرم بریم بگردیم اگه بود بخریم .

رفته بودیم امام زاده دو تا سکه 500 تومنی دادم بهش که بندازه ضریح ، یکی از سکه ها رو انداخته یکی دیگه رو برداشته گذاشته جیبش میگه اینو ببریم فرغون بخریم...

حالا من چجوری بهش بگم اینجا فرغون پیدا نمیشه!!! چطور راضیش کنم بی خیال بشه  الله اعلم....

 

:: موضوعات مرتبط: شایان جون، شایانم، ،
نویسنده : مامان شایان